#داستان_ها_برای_بیدار_شدن_است
🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻
هشدار: زود قضاوت نکنیم!!!
آقای ایوانز، که در سرتاسر شهر به ثروتمندی افسانهای و خساست مثالزدنیاش شهره بود، در عمارت مجلل خود نشسته و آخرین صفحات روزنامه عصر را ورق میزد. ناگهان صدای در، سکوت سنگین خانه را شکست. خدمتکار با چهرهای مردد وارد شد و گفت: «قربان، کشیش جاناتان دم در هستند و تقاضای ملاقات دارند.»
با اکراه گفت: «راهنماییاش کنید داخل.»
کشیش جاناتان،وارد اتاق شد و با لبخندی گرم گفت: «عصر بخیر آقای ایوانز. ممنونم که وقتتان را در اختیار من گذاشتید.همانطور که مستحضر هستید، کلیسای سنت مایکل قصد دارد برنامههای حمایتی خود را برای نیازمندان گسترش دهد. به همین منظور، خدمت رسیدهام درخواست مساعدت کنم.»
آقای ایوانز گفت: “اینکار را نمیکنم!”
کشیش با ناراحتی پرسید: “چرا؟”
و با خودش گفت پس راست میگفتند که این مرد چقدر خسیس است!
آقای ایوانز پوزخندی زد و گفت: «آیا میدانستید پدر پیر من، سالهاست که از یک بیماری مزمن رنج میبرد و هزینههای درمانش سرسامآور است؟»
کشیش با لحنی متاسف گفت: «نه، آقای ایوانز. واقعاً متاسفم که این را میشنوم.»
آقای ایوانز ادامه داد: «همینطور برادر کوچکترم، مایکل، در یک حادثه رانندگی فلج شده و تمام وقت و هزینه خانوادهاش صرف مراقبت از او میشود. آیا از این موضوع خبر داشتید؟»
چهره کشیش جاناتان کمی درهم رفت. «نه، متاسفم. چه اتفاق تلخی.»
آقای ایوانز صدایش را کمی بالاتر برد: «و پسرعمویم، جورج، همین چند هفته پیش به طور ناگهانی فوت کرد و سه فرزند یتیم از خود به جا گذاشت. آیا در جریان این مصیبت بودید؟»
کشیش جاناتان با صدایی شرمنده پاسخ داد: «نه، آقای ایوانز. من واقعاً از این همه مشکلات خانوادگی شما بیاطلاع بودم. بسیار متاثر شدم.»
آقای ایوانز با لحنی پیروزمندانه گفت: «علاوه بر اینها، باید به شما بگویم که سقف همین خانه دو سال است که چکه میکند.»
کشیش جاناتان که حالا کاملاً شرمنده شده بود و احساس میکرد بیخود و بیجهت آقای ایوانز را قضاوت کرده، با صدایی آرام گفت: «آقای ایوانز، من واقعاً متاسفم که بدون اطلاع از شرایط سخت شما، مزاحمتان شدم و تقاضای کمک کردم. به نظر میرسد خود شما و خانوادهتان بیش از هر کس دیگری به کمک نیاز دارید.»
آقای ایوانز لبخندی زد، لبخندی که هیچ نشانی از مهربانی در آن نبود. او گفت: «ببینید کشیش، من که هنوز یک پنی هم برای درمان پدرم، مراقبت از برادرم، یتیمهای پسرعمویم یا تعمیر سقف خانهام خرج نکردهام. حالا شما انتظار دارید بیایم و به کلیسای شما کمک کنم؟»
نکنه زود قضاوت کردید؟ فکر کردید آقای ایوانز چقدر خودش درگیره و مردم براش حرف درآوردن؟ 😅
🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️